سلام
خيلي جالب بود من قبلا در مورد آيت الله کوهستاني چيزهايي شنيده بودم
سال 1361 موقعي که ما بسيجي بوديم و براي آموزش واعزام به جبهه به پادگان آموزشي شهر منجيل از توابع استان گيلان رفته بوديم يک مربي تاکتبيک داشتيم که از ايشان براي ما صحبت ميکردند و مطلبي را که ايشان ميفرمودند هنوز کاملا به ياد دارم و بارها وبارها به دوستاني که گاهگاهي نق ميزنند گوشزد مي کنم
موضوع از اين قرار است که نقل ميکنند:
يک روز هوا گرم بود وفرزند آيت الله کوهستاني ناخودآگاه مي گويند که چقدر هوا گرم است و اين جمله ايشان را آيت الله کوهستاني ميشنوند و سريعا به نماز مي ايستند و به درگاه خدا مي ايستند و توبه و انابه که خدايا اين فرزندم را ببخش متوجه نشد ونفهميد که اين حرف را زد.
پش از پايان نماز روبه فرزند خود کرده ميفرمايند آيا صلاح ما را توبهتر ميداني يا خدا؟ {نقل به مضمون}
يعني بااينکه فرزندشان حرف بدي نزدند ايشان ناراحت شدند و گفتند تو به خدا اعتراض ميکني؟
نكات جالبي بودند
تا عاشق شدن
يا علي مددي