پيام
+
آيت الله سيد عباس حسيني کاشاني« روزي در محضر آقاي قاضي نشسته بوديم که ناگهان شخصي با عجله و ناراحتي بسيار خود را به مجلس آقاي قاضي رسانيد و با نگراني بسيار گفت: همسرم در حال احتضار است و نزديک است بميرد، اگر او بميرد من هيچ کس را ندارم؛ خواهش مي کنم دعايي بفرماييد حالش خوب شود و از مرگ نجات پيدا کند.
آقاي قاضي پس از گوش دادن به حرفهاي آن شخص به آرامي فرمود:

هادي قمي
89/12/27
*جواد*
« چرا با حالت جنب به اينجا آمده اي! برو غسل کن دوباره به اينجا بيا تا دعا کنم.»مرد عرب در حالي که از تعجب حيرت زده شده بود با عجله بلند شد و به منزلش رفت و پس از مدتي بازگشت و در مقابل آقاي قاضي مودبانه نشست. مرحوم قاضي دو انگشت سبابه اش را به دو شقيقه پيشاني آن مرد گذاشت و به قرائت دعا مشغول شد و در اين مدت مدام اشک چشمان آقاي قاضي بر محاسن سفيدش مي ريخت؛
*جواد*
طولي نکشيد دعا تمام شد و مرد عرب به منزلش رفت. من ديگر او را نديدم تا اينکه چند روز بعد در صحن حرم مطهر او را ملاقات کردم و از نتيجه دعا پرسيدم. او گفت: وقتي به منزل بازگشتم ديدم همسرم سالم و تندرست بيدار شده و از خطر مرگ رهايي يافته و مشغول امورات منزل است!
هادي قمي
الله اكبر