اول ذی الحجه،
سالروز پاکترین، زلالترین، شادترین و مقدس ترین پیوند هستی مبارکباد.
پیامبر(ص) در خانه ی ام سلمه بود. علی علیه السلام داخل منزل شد و سلام کرد و در گوشه ای نشست. از خجالت چهره اش سرخ شده بود. سرش را زیر انداخت و ساکت ماند. او نمی توانست تقاضای خود را بیان کند. پس از مدتی سکوت، پیامبر(ص) فرمود: یا علی! گویا برای خواسته ای نزد من آمده ای که از اظهار آن شرم داری؟
بدون خجالت حاجت خود را بخواه و مطمئن باش خواسته تو پذیرفت است. علی(ع) پاسخ داد: ای پیامبر خدا! پدر و مادرم فدایت باد. من در خانه ی تو بزرگ شدم، با مهر تو پروش یافتم، نیکوتر از پدر ومادرم در تربیتم کوشش نمودی، از فیض وجودت هدایت یافتم. ای پیامبر خدا! سوگند بخدا که تو اندوخته ی دنیا و آخرت من هستی.
اکنون هنگام آن رسیده که تشکیل خانواده دهم تا به وی انس گیرم. و پیش شما آمدم از دختر شما فاطمه خواستگاری کنم، آیا شما او را به عقد من درمی آورید؟! پیامبر(ص) از پیشنهاد علی(ع) شاد و خوشحال شد و به روی علی(ع) خندید و فرمود: صبر کن تا نظر فاطمه را جویا شوم. آنگاه نزد فاطمه رفت و فرمود: دخترم، علی بن ابی طالب به خواستگاری تو آمده، آیا اجازه می دهی تو را به عقدش در آورم؟
از پیامبر(ص) سئوال کردند: دخترمان را به چه کسی بدهیم؟! حضرت پاسخ دادند: «کسی که همتا و مانند او باشد»(6)
فاطمه(س) به خاطر شرم و حیا ساکت ماند، اما حرکتی که ناشی از نارضایتی باشد، از خود بروز نداد. رسول خدا(ص) از سکوت فاطمه رضایت او را دریافت و فرمود« الله اکبر سکوتها رضاها». رسول خدا(ص) با لبی خندان نزد علی(ع) آمد و فرمود: آیا چیزی برای ازدواج داری؟ علی(ع) پاسخ داد: ای رسول خدا، پدر و مادرم فدایت هیچ چیز از شما پوشیده نمانده، تمام ثروتم شمشیر و شتر و زرهی بیش نیست.
پیامبر(ص) فرمود: شتر و شمشیر برای کار جهاد مورد نیاز توست. همان زره را مهر قرار می دهم. علی(ع) زره را فروخت و بهای آن را که عبارت از 480 یا 500 درهم نقره بود. به عنوان مهریه در اختیار پیامبر(ص) گذاشت.
با دقت و توجه به داستان خواستگاری حضرت علی(ع) از حضرت فاطمه(ع)؛ و رفتار و کردار خانواده ی دختر در برخورد با خواستگاران، می توان درس های زیر را استخراج کرد؛ تا با الگوگیری اسلامی به آنها نزدیک تر شده و معضل ازدواج نسل جوان را با نسخه های «ثقلین» برطرف کنیم؛ و جامعه اسلامی را از مفاسد اجتماعی "تاخیر سن ازدواج" محفوظ بداریم.
1- برتری تقوا و دین از ثروت
وقتی بعضی از اصحاب پیامبر(ص) می خواستند با ثروت خود، از فاطمه خواستگاری کنند، پیامبر(ص) با شدت با آنها برخورد کرد که شاید برای بینندگان شدت برخورد حضرت تعجب آور بود. ملاک مهم و اولیه را برای دخترش تقوا و دین قرار داد و خودشان هم فرموده اند: «هرگاه کسی به خواستگاری نزد شما آمد که اخلاق و دین او را پسندیدید، اگر چنین نکنید، فتنه و فساد بزرگی در زمین رخ خواهد داد(5)».
2- «کفویت» مهمترین ملاک همسر
وقتی بعضی از اصحاب از فاطمه خواستگاری کردند حضرت پیامبر(ص) به علت عدم کفویت آنها پاسخ داد: «انتخاب همسر فاطمه(س) به عهده خداست»؛ اصحاب هم خودشان دانستند که کفو فاطمه(س) کسی جز علی(ع) نیست. لذا بسراغ او رفتند و او را به خواستگاری فاطمه(س) تشویق کردند.
از پیامبر(ص) سئوال کردند: دخترمان را به چه کسی بدهیم؟! حضرت پاسخ دادند: «کسی که همتا و مانند او باشد»(6). دقت شود حضرت(ص) همتای و مانند یکدیگر بودن را ملاک انتخاب همسر فرمودند؛ هر زنی با مردی که از نظر دین و اخلاق شبیه هم هستند شایسته است که ازدواج کنند. و بقول مثال مشهور «کبوتر با کبوتر باز با باز ...»
حضرت زهرا(س) از دارایی و ثروت علی(ع) نپرسیدند و نفرمودند که «علی(ع) چه می تواند برای من تهیه کند؟ و یا آنکه «چه باید برای من تهیه کند» بلکه در مقابل سرزنش زنان مدینه بخاطر ازدواج با علی(ع) فقیر، ایستادگی کردند.(7)
3- توقع و انتظارات در حد وسع خواستگار
پیامبر(ص) از علی علیه السلام پرسید «چه داری؟!» و انتظارات خود را از داماد در حد وسع او قرار داد؛ پیامبر(ص) نفرمودند: «حالا باید چه چیزهایی در حد شأن و نیاز دخترم فراهم کنی!»
حضرت زهرا(س) از دارایی و ثروت علی(ع) نپرسید و نفرمودند که «علی(ع) چه می تواند برای من تهیه کند؟ و یا آنکه «چه باید برای من تهیه کند» بلکه در مقابل سرزنش زنان مدینه بخاطر ازدواج با علی(ع) فقیر، ایستادگی کرد.(7)
پی نوشت ها:
1- وسایل الشیعه جلد 14 صفحه 52.
2- وسایل الشیعه جلد 14 صفحه 39.
3- بحارالانوار جلد 43 صفحه 149.
با تشکر از مدیریت سایت تبیان
دانلود:
با سلام
ایام شهادت نهمین امام مهربانی و سخاوت امام جواد (ع) رو به محضر امام عصر(عج) و شیعیان آن امام همام تسلیت عرض میکنیم.
مطابق روایات مسعودى در اثبات الوصیه و روایات عیون المعجزات هنگامى که امام جواد (علیه السلام ) به دعوت معتصم وارد بغداد شد معتصم با جعفر پسر ماءمون هم دست شدند وام الفضل دختر ماءمون و همسر امام جواد (علیه السلام ) با سمانه مادر امام هادى (علیه السلام ) وسیله زهر رسانى به آن حضرت نمودند
ام الفضل به پیشنهاد آن ها پاسخ مثبت داد. معتصم و جعفر زهر کشنده اى در درون انگور نمودند و براى ام الفضل فرستادند. ام الفضل آن انگور را نزد امام چواد (علیه السلام ) گذاشت آن حضرت آن را خورد و پس از چند لحظه احساس مسمومیت کرد و بر اثر همین مسمومیت به شهادت رسید.
طولى نکشید که ام الفضل در مخفى ترین اعضایش زخمى عظیم پیدا کرد همه اموالش درمان آن مصرف نمود ولى بیماریش خوب نشد .وچنان تهى دست گردید که دست گدایى به سوى مردم دراز مى کرد تا به او کمک کنند تا آخر الامر هلاک گردید.
قطره ای از دریای عشق:
دعاى تعقیب نماز صبح
امام جواد علیه السلام براى یکى از اصحابش نامه اى نوشته و دعاى پس از نماز صبح را به او آموخت ، و فرمود: هر کس پس از نماز صبح این دعا را بخواند هر حاجتى را که از خداوند بخواهد، به آسانى برآورده مى شود، و مهمات دینى و دنیایى وى تامین مى شود:بسم الله و بالله و صلى الله على محمد و آله ، و افوض امرى إ لى اللّه إ ن اللّه بصیر بالعباد فوقاه الله سیئات ما مکروا، لا إ لة إ لا انت سبحانک إنى کنت من الظالمین فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجى المومنین ، حسبنا الله الوکیل فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم یمسسهم سوء .
ما شإ الله لا حول و لا قوة إ لا باللّه ، ما شإ اللّه لا ما شإ الناس ، ما شإ اللّه و إ ن کسره الناس ، حسبى الرب من المربوبین ، حسبى الخالق من المخلوقین ، حسبى الرازق من المرزوقین ، حسبى الذى لم یزل حسبى ، حسبى من کان منذ کنت (حسبى ) لم یزل حسبى اللّه لا إ له إ لا هو، علیه توکلت ، و هو رب العرش العظیم.
امام جواد علیه السلام در پاسخ نامه محمد بن حمزه غنوى که خواهان آموزش دعا براى گشایش و فرج در زندگى بود، نوشت : این دعا را بخوان : یا من یکفى من کل شئ اکفنى منه شئ اکفنى ما اهمنى مما انا فیه ، فإنى ارجو ان یکفى ما هو فیه من الغم إ ن شاء الله.
حضرت عبدالعظیم حسنى نقل مى کند به خدمت مولایم امام محمد بن على موسى علیه السلام شرفیاب شدم ، میخواستم راجع به امام قائم از ایشان سوال نمایم ، آیا او مهدى عجل الله تعالى فرجه است یا غیر او؟
امام جواد علیه السلام پیش از سؤال من فرمود:اى اباالقاسم همانا قائم از ما (اهل بیت ) مهدى است که در زمان غیبت واجب است انتظار او را بکشند و در زمان ظهورش از او اطاعت کنند. او فرزند سوم من است ، به خدایى که محمد صلى الله علیه و آله و سلم را به نبوت مبعوث کرد و ما را به امامت مخصوص گردانده :
همانا اگر از دنیا نماند مگر یک روز هر آینه خداوند آن روز را طولانى مى کند تا آن که ایشان خروج نمایند، و زمین را از عدل و داد پر کند همانطور که از ظلم و جور پر شده بود و خداى تبارک و تعالى کار او را در یک شب سامان دهد، همانطور که کار کلیمش موسى را در یک شب اصلاح فرمود او رفت تا براى خانواده خویش آتشى بیاورد برگشت در حالیکه به مقام رسالت و نبوت نایل شده بود.
بعد امام جواد علیه السلام فرمود: برترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است.
دانلود:
مناجاتی در فراق امام زمان(عج) - میآید از ره مردی سواره، بر مرکب عشق چون ماه پاره
علاّمه مجلسىقدس سره در کتاب بحار الانوار از کتاب سلطان المفرّج نقل نموده که صاحب آن کتاب گوید : جماعتى از اعیان و اهل صدق و علماء که از جمله آنها شیخ عابد و زاهد و محقّق شمس الدّین محمّدبن قارون مىباشد براى من نقل کردند :
در حلّه حاکمى بود که او را مرجان صغیر مىگفتند ، و او از ناصبیان بود ، به او خبر دادند که شخصى به نام ابوراجح حمّامى پیوسته صحابه را لعن مىکند ، پس حاکم خبیث امر کرد تا ابوراجح را حاضر کنند ، آنگاه به مأمورین امر نمود تا او را بزنند ، آن بىدینها آنقدر او را زدند تا آنکه تمام بدن او مجروح شد ، و حتّى دندانهاى او ریخت ، و همچنین زبانش را در آوردند ، و با زنجیر او را بستند ، و بینى او را سوراخ کردند و ریسمان داخل بینى او کردند و آن ریسمان را به دست عدّهاى از یاران حاکم دادند تا او را با این وضعیّت در شهر حلّه بگردانند و بزنند ، پس آن اشقیاء او را بردند و چنان او را زدند که بىهوش شد و بر زمین افتاد ، سپس وضعیّت او را به حاکم گزارش دادند ، حاکم امر به قتل او داد ، حاضران گفتند : چون او پیرمرد است و ما به او جراحات زیادى وارد نمودهایم بدون کشتن ما هلاک مىشود ، و احتیاج به کشتن ندارد ، و بهتر است شما بیهوده خود را در خون او داخل نکنید ، پس حاکم امر نمود تا او را رها کنند .
خویشان ابو راجح او را به خانه بردند و شک نداشتند که در همان شب خواهد مرد ، امّا صبح روز بعد وقتى مردم به خانه او رفتند با کمال تعجّب دیدند ایستاده و نماز مىخواند ، و تمام جراحات او برطرف شده و اثرى از آنها نیست ، و حتّى دندانهاى او برگشته است ، مردم از این حالت ابوراجح تعجّب نموده و از او سؤال کردند که چگونه با این سرعت سالم شدهاى؟
گفت : من مرگ را به چشم خود دیدم ، و زبانى براى من نمانده بود که از خداوند سلامتى بخواهم ، پس در دل خود از حقتعالى سؤال و استغاثه نمودم ، و همچنین به مولاى خود حضرت صاحبالزّمان « علیه السّلام » استغاثه نمودم و طلب دادرسى کردم ، آنگاه آن بزرگوار تشریف آوردند و دست شریف خود را بر روى من کشیدند و فرمودند : از خانهات بیرون برو و براى عیال خود کار کن زیرا که خداوند تعالى تو را عافیت عطا فرمود ، پس صبح کردم در این حالت که مىبینید .
( شیخ شمس الدّین محمّدبن قارون راوى این حکایت گفت : که من قبل از این واقعه همیشه براى استحمام به همان حمّامى که ابوراجح در آن کار مىکرد مىرفتم ، به خداى تبارک و تعالى قسم مىخورم که او قبل از این واقعه مردى ضعیف اندام و زرد رنگ ، کوسج و بد صورتى بود امّا در همان صبح من نیز با جماعت به خانه او رفته بودم ، و دیدم که مردى قوى ، راست قامت و زیبارو ، با ریشهاى زیادى شده بود ، و صورتش نیز قرمز شده بود ، و مانند جوان بیست سالهاى شده بود ، و او به همین حالت بود تا از دنیا رفت ، و تا آخر عمر تغییرى نکرد ) .
چون این خبر در شهر حلّه منتشر شد به گوش حاکم رسید ، امر نمود تا او را حاضر کنند و او نیز که روز قبل ابوراجح را با آن جراحات دیده بود ، بسیار تعجّب نمود و ترسید ، و آن حاکم قبل از این واقعه هرگاه در مجلس خود مىنشست پُشت به مقام امام زمانعلیه السلام که در حلّه مىباشد مىنشست ، امّا از آن روز دیگر هرگز به آن مقام پشت نمىکرد ، و دست از آزار و اذیّت شیعیان حلّه برداشت ، و بعد از آن در اندک زمانى مرد ، امّا آن معجزه باعث هدایت و شیعه شدن او نشد .
خواهم شبى نقاب زِ رویت بر افکنم /خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را
چشمم به صد مجاهده آئینه ساز شد/تا من به یک مشاهده پیدا کنم تو را
مستانه کاش در حرم و دیر بگذرى تا قبله گاه مؤمن و ترسا کنم تو را
زیبا شود به کارگه عشق کار من/هرگه نظر به صورت زیبا کنم تو را
رسواى عالمى شدم از شور عاشقى/ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را...
منبع: کتاب ملاقات با امام زمان نویسنده سید حسن ابطحی
دانلود: