سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندیشیدن مانند با چشم دیدن نیست؛ زیرا گاه چشمها به صاحبانش دروغمی گویند، ولی خرد به آنکه از وی اندرز خواسته، نیرنگ نمی زند . [امام علی علیه السلام]
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» شیعیان ما، به اندازه آب خوردنی، ما را نمی خواهند....

 حاج محمد علی فشندی فرمود:
« در مسجد جمکران قم اعمال را بجا آورده و با همسرم می آمدم. دیدم آقایی نورانی داخل صحن شده و قصد دارند طرف مسجد بروند.
گفتم: « این سید در این هوای گرم تابستان از راه رسیده تشنه است ».



 ظرف آبی به دست او دادم تا بنوشد؛ پس از آنکه ظرف آب را پس داد گفتم:
« آقا شما دعا کنید و فرج امام زمان را از خدا بخواهید تا امر فرجش نزدیک گردد».
فرمود: « شیعیان ما به اندازه آب خوردنی، ما را نمی خواهند، اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد ».
این را فرمود و تا نگاه کردم آقا را ندیدم. فهمیدم وجود اقدس امام زمان علیه السلام را زیارت کردم و حضرتش امر به دعا نموده است ».

منبع:
شیفتگان حضرت مهدی ( عج ) و
برکات حضرت ولی عصر - عج

دانلود:

 

استغاثه به امام زمان(عج) - فرهمند آزاد

 

دعای عهد - فرهمند آزاد

 



دلنوشته ها()
نویسنده متن فوق: » جواد ( سه شنبه 89/10/7 :: ساعت 12:36 عصر )
»» :::دیدن امام زمان عج در عرفات...:::

در سال 1372 هجری شمسی که با عده‎ای از دوستان به حج تمتع مشرف شده بودیم، در روز یازدهم ذیحجه 1413 هجری قمری مطابق با 11/3/1372 هجری شمسی، مجلس روضه‎ای در چادر کاروان ما برگزار شد که بسیار با معنویت بود. چند ماه پس از بازگشت از سفر حج یکی از دوستان که راضی نیست نامش در کتاب آورده شود جریانی را که در آن جلسه برایش اتفاق افتاده بود با مقدمه‎ای برایم چنین نقل نمود:

قبل از مسافرت به مکه در حرم مطهر آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام از درگاه خداوند طلب نمودم که در این سفر عنایت امام زمان (عج) شامل حالم گردد. شنیده بودم که عده‎ای از عاشقان آن حضرت در جریان سفر به مکه خدمت آن بزرگوار رسیده‎اند، لذا از ابتدای سفر به یاد امام زمان (عج) بودم.

در مدینه منوره که مدت یک هفته اقامت داشتیم، همواره دنبال حضرت می‎گشتم، در مسجدالنبی، در روضه منوره، کنار منبر، محراب، مأذنه، نزدیک ستون توبه، جایگاه اصحاب صفه، محراب تهجد پیامبر، کنار درب خانه حضرت زهرا علیهاالسلام و در بین سیل جمعیت، در قبرستان بقیع، کنار قبور خراب شده چهار امام مظلوم و غریب و در بین زائرین مدینه دنبال کسی می‎گشتم که نشانی‎های او را داشته باشد. ایام توقف ما در مدینه سپری گشت و ما با چشم گریان و قلب سوزان از پیامبر اکرم، دخت گرامیش و ائمه بقیع با کوله‎باری از خاطره جدا شده و خداحافظی نمودیم. در مکه نیز در حین انجام اعمال عمره تمتع، در مطاف، پشت مقام حضرت ابراهیم (ع)، در زمزم، در سعی صفا و مروه، به یاد حضرت بودم. چند روز بین اعمال عمره تمتع و حج تمتع نیز در جای جای مسجدالحرام خاطره حضرت در ذهنم بود، گاهی اوقات به عاشقان دلسوخته امام زمان (عج) برخورد می‎نمودم که به او متوسل شده و در هجران او می‎سوزند، گاهی نیز با خود زمزمه می‎کردم:

از جهان دل به تو بستم به خدا مهدی جان                              طالب وصل تو هستم به خدا مهدی جان

هر کجا یاد تو و ذکر تو و نام تو بود                                          بی‎تامل بنشستـم به خـدا مهدی جــان

اعمال حج تمتع شروع شد به صحرای عرفات رفتیم، شب عرفه گذشت، روز عرفه در جبل الرحمه، در بین چادرها و در بین دعای عرفه امام حسین علیه السلام به یاد آن یوسف گمگشته بودم، غروب روز عرفه پس از نماز مغرب و عشاء سرزمینی را که مطمئن بودم حضرت در آنجا بین جمعیت بوده‎اند به طرف مشعرالحرام پشت سر نهادیم، روز دهم ذیحجه در منا اعمال روز عید قربان را انجام دادیم. هوا در سرزمین منا بسیار گرم و ما در زیر چادرها به سر می‎بردیم، عصرها به قدری هوا گرم بود که امکان استراحت و خوابیدن نبود.

عصر روز یازدهم همانطور که مردها چند نفر در چادر دور هم جمع شده بودیم و از هر دری سخن می‎گفتیم و عده‎ای نیز در حال بیداری دراز کشیده بودند بدون این که از قبل برنامه‎ریزی خاصی شده باشد روحانی کاروان شروع کرد به زمزمه کردن اشعاری در مورد امام زمان (عج). در نتیجه همگی نشسته و شروع به گوش کردن کردیم ناخودآگاه مجلسی برقرار شد و بعد هم مداح کاروان توسلی به حضرت نمود، حال خوشی در مجلس پیدا شده بود، سپس یکی از برادران اشعاری را خطاب به آن حضرت در رابطه با سفر حج خواند که دو بیت آن چنین بود:

ای حریم کعبه محرم بر طواف کوی تو                                          من به گرد کعبه می‎گردم به یاد روی تو

گرچه بر مُحرم بود بوئیدن گلها حرام                                             زنده‎ام من ای گل زهرا ز فیض بوی تو

و در ضمن خواندن اشعار خطاب به حضرت می‎گفت: آقا جان در این سرزمین خیمه‎ها و چادرها زیادند و ما نمی‎توانیم همه آنها را یک به یک بگردیم تا خیمه شما را پیدا نمائیم. اما شما می‎دانید خیمه و چادر کاروان ما کجاست، شما به ما عنایتی بفرمائید، شما به ما سر بزنید، همه افراد گریه می‎کردند و اشک می‎ریختند، بعد هم یکی از برادارن دیگر توسلی به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام پیدا نمود و گفت: آقا شما به روضه عمویتان خیلی علاقه دارید و خودتان سفارش به خواندن این روضه کرده‎اید، همینطور که ایشان روضه می‎خواند و همگی با حال منقلب اشک می‎ریختند و من هم گریه می‎کردم، سرم را بلند کردم دیدم آقایی با لباس سفید عربی و به هیئت عرب‎ها در داخل چادر جلو در روی دو زانو بطور سرپا نشسته‎اند، روی سر ایشان دستمالی بود که آن هم سفید رنگ بود و طوری قرار گرفته بود که قسمت زیادی از پیشانی ایشان را هم پوشانده بود. من در چادر، جایی نشسته بودم که تنها سمت چپ صورت و محاسن ایشان را می‎دیدم که حالت گندمگون داشت چند ثانیه‎ای ایشان را نگاه کردم، آقایی بودند تنومند و با وقار که شاید حدود چهل و چند ساله به نظر می‎رسید. سپس جلو در چادر را نگاه کردم دیدم دو نفر جوان که سن آنها تقریباً زیر بیست سال بود با لباس سفید بلند عربی درست جلو قسمت ورودی چادر ایستاده‎اند و حدود یکی دو متر پشت سر آقا بودند.

در آن لحظه چنین تصور نمودم که اینها عرب‎هایی هستند که از جلو چادر ما عبور می‎کرده‎اند صدای روضه را شنیده لذا داخل چادر آمده‎اند تا به روضه گوش دهند. مجدداً سرم را پائین انداخته و اشک می‎ریختم دقیقاً نمی‎دانم چقدر طول کشید ولی مطمئن هستم که مدت زیادی نگذشت مجدداً سرم را بلند کردم دیدم از آقا و جوان‎ها خبری نیست ولی در آن زمان چنان تصرفی در ذهنم ایجاد شده بود که تنها درباره آنها چنین فکر می‎کردم که اینها عرب بوده و برای گوش کردن به روضه به مجلس آمده‎اند. حتی پس از پایان این مجلس بسیار با معنویت اصلاً در ذهنم خطور نکرد که در این مورد با دیگر اعضا کاروان صحبتی نمایم، روز بعد شنیدم که یکی دو نفر از افراد کاروان راجع به آقایی که به مجلس آمده بودند صحبت می‎کردند، از آنها پرسیدم شما چگونگی آمدن و رفتن آن آقا را متوجه شدید، گفتند: نه ما فقط دیده‎ایم ایشان جلو در چادر نشسته‎اند.

آن وقت به خود آمدم و کمی در مورد جریانی که اتفاق افتاده بود فکر کردم و به تصور خودم در مورد این واقعه تأمل نمودم. به خود گفتم اگر اینها عرب بودند چگونه به روضه‎ای که به زبان فارسی خوانده می‎شد گوش می‎دادند؟! چرا در زمانی که همگی در عزای حضرت ابوالفضل علیه السلام گریه می‎کردند ایشان تشریف‌ آورده بودند؟! صدای روضه آنقدر بلند نبود که به بیرون چادر برود تا کسی با شنیدن صدای روضه داخل شود!! چطور کسی دقیقاً متوجه چگونگی آمدن و رفتن آنها نشده بود!! چطور در اثر تصرفی که در ذهن من ایجاد شده بود به این تصورم که اینها عرب هستند و به روضه فارسی گوش می‎دهند شک نکرده‎ام!!

همه این سئوالاتی که اکنون در ذهنم ایجاد شده بود مرا امیدوار ساخت که ایشان خود حضرت یعنی امام زمان (عج) بوده‎اند و تاسف خوردم که چرا در همان لحظه حضرت را نشناختم.

 

منبع:

کتاب تشرف یافتگان



دلنوشته ها()
نویسنده متن فوق: » ایمان ( چهارشنبه 89/8/26 :: ساعت 11:54 صبح )
»» تشرّف ابوراجح حمّامى محضر امام عصر(عج)

علاّمه مجلسى‏قدس سره در کتاب بحار الانوار از کتاب سلطان المفرّج نقل نموده که صاحب آن کتاب گوید : جماعتى از اعیان و اهل صدق و علماء که از جمله آنها شیخ عابد و زاهد و محقّق شمس الدّین محمّدبن قارون مى‏باشد براى من نقل کردند :

 در حلّه حاکمى بود که او را مرجان صغیر مى‏گفتند ، و او از ناصبیان بود ، به او خبر دادند که شخصى به نام ابوراجح حمّامى پیوسته صحابه را لعن مى‏کند ، پس حاکم خبیث امر کرد تا ابوراجح را حاضر کنند ، آنگاه به مأمورین امر نمود تا او را بزنند ، آن بى‏دینها آنقدر او را زدند تا آنکه تمام بدن او مجروح شد ، و حتّى دندانهاى او ریخت ، و همچنین زبانش را در آوردند ، و با زنجیر او را بستند ، و بینى او را سوراخ کردند و ریسمان داخل بینى او کردند و آن ریسمان را به دست عدّه‏اى از یاران حاکم دادند تا او را با این وضعیّت در شهر حلّه بگردانند و بزنند ، پس آن اشقیاء او را بردند و چنان او را زدند که بى‏هوش شد و بر زمین افتاد ، سپس وضعیّت او را به حاکم گزارش دادند ، حاکم امر به قتل او داد ، حاضران گفتند : چون او پیرمرد است و ما به او جراحات زیادى وارد نموده‏ایم بدون کشتن ما هلاک مى‏شود ، و احتیاج به کشتن ندارد ، و بهتر است شما بیهوده خود را در خون او داخل نکنید ، پس حاکم امر نمود تا او را رها کنند .

خویشان ابو راجح او را به خانه بردند و شک نداشتند که در همان شب خواهد مرد ، امّا صبح روز بعد وقتى مردم به خانه او رفتند با کمال تعجّب دیدند ایستاده و نماز مى‏خواند ، و تمام جراحات او برطرف شده و اثرى از آنها نیست ، و حتّى دندانهاى او برگشته است ، مردم از این حالت ابوراجح تعجّب نموده و از او سؤال کردند که چگونه با این سرعت سالم شده‏اى؟
گفت : من مرگ را به چشم خود دیدم ، و زبانى براى من نمانده بود که از خداوند سلامتى بخواهم ، پس در دل خود از حقتعالى سؤال و استغاثه نمودم ، و همچنین به مولاى خود حضرت صاحب‏الزّمان « علیه السّلام » استغاثه نمودم و طلب دادرسى کردم ، آنگاه آن بزرگوار تشریف آوردند و دست شریف خود را بر روى من کشیدند و فرمودند : از خانه‏ات بیرون برو و براى عیال خود کار کن زیرا که خداوند تعالى تو را عافیت عطا فرمود ، پس صبح کردم در این حالت که مى‏بینید .
 ( شیخ شمس الدّین محمّدبن قارون راوى این حکایت گفت : که من قبل از این واقعه همیشه براى استحمام به همان حمّامى که ابوراجح در آن کار مى‏کرد مى‏رفتم ، به خداى تبارک و تعالى قسم مى‏خورم که او قبل از این واقعه مردى ضعیف اندام و زرد رنگ ، کوسج و بد صورتى بود امّا در همان صبح من نیز با جماعت به خانه او رفته بودم ، و دیدم که مردى قوى ، راست قامت و زیبارو ، با ریشهاى زیادى شده بود ، و صورتش نیز قرمز شده بود ، و مانند جوان بیست ساله‏اى شده بود ، و او به همین حالت بود تا از دنیا رفت ، و تا آخر عمر تغییرى نکرد ) .

چون این خبر در شهر حلّه منتشر شد به گوش حاکم رسید ، امر نمود تا او را حاضر کنند و او نیز که روز قبل ابوراجح را با آن جراحات دیده بود ، بسیار تعجّب نمود و ترسید ، و آن حاکم قبل از این واقعه هرگاه در مجلس خود مى‏نشست پُشت به مقام امام زمان‏علیه السلام که در حلّه مى‏باشد مى‏نشست ، امّا از آن روز دیگر هرگز به آن مقام پشت نمى‏کرد ، و دست از آزار و اذیّت شیعیان حلّه برداشت ، و بعد از آن در اندک زمانى مرد ، امّا آن معجزه باعث هدایت و شیعه شدن او نشد .
                                                  خواهم شبى نقاب زِ رویت بر افکنم‏ /خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را
                                                       چشمم به صد مجاهده آئینه ساز شد/تا من به یک مشاهده پیدا کنم تو را
                                                                       مستانه کاش در حرم و دیر بگذرى‏ تا قبله گاه مؤمن و ترسا کنم تو را
                                                                             زیبا شود به کارگه عشق کار من‏/هرگه نظر به صورت زیبا کنم تو را
                                                                        رسواى عالمى شدم از شور عاشقى‏/ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را...

منبع: کتاب ملاقات با امام زمان نویسنده سید حسن ابطحی

دانلود:

 مناجات با امام زمان (مهدی سلحشور) - اگر روزی تورا می یافتم از ناکجایم, سرم را با دو دستم می نهادم پیش پایت



دلنوشته ها()
نویسنده متن فوق: » جواد ( جمعه 89/8/14 :: ساعت 3:41 عصر )
   1   2   3      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

تشرف یک زائر به تشیع
سلام بر مهدی فاطمه سلام الله علیها
التماس دعای فرج در شب آرزو ها
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 81
>> بازدید دیروز: 8
>> مجموع بازدیدها: 266831
» درباره من

..:: الّلهم عجّل لولیک الفرج ::..
مدیر وبلاگ : جواد[147]
نویسندگان وبلاگ :
سمیه
سمیه[5]
رز
رز (@)[2]

گمنام
گمنام (@)[8]

ایمان
ایمان (@)[5]

صاعقه
صاعقه[3]
امیر حسین
امیر حسین[0]

ما منتظر صبح شب یلدائیم/ آماده برای فرج فردائیم/ فردا که عزیز فاطمه(عج)می آید/ با "خامنه ای"به کربلا می آییم...
طراح ومشاور:محمد طاهری

» پیوندهای روزانه

.:: TOP LINK ::.
شیعه ها [2]
رهبران شیعه [1]
آینده از آن ماست... [1]
حریم یاس [1]
روضه [4]
اصولگرا
صدای شیعه [2]
مسافر کربلا [4]
سایت بچه های قلم [2]
پایگاه منتظران مهدی (عج) [6]
[آرشیو(11)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
تشرفات محضر امام زمان[9] . پیامبر[7] . آخرالزمان[6] . آیات[6] . امام[6] . تولد[6] . صفات[6] . عسکری[6] . حسن[6] . حسین[6] . حکیمه[6] . خروج[6] . خلافت[6] . عیسی[6] . فاطمه[6] . قائم[6] . قیام[6] . مادر[6] . مهدی[6] . ولادت[6] . نرجس[6] . کنیه[6] . ماه رمضان[5] . حدیث[4] . ماه رجب[3] . نیمه شعبان[2] . محرم[2] . درگذشت آیت الله بهجت[2] . زندگی و سیره آیت الله سید علی قاضی . زندگینامه امام صادق (ع) . سید علی الحسینی الخامنه ای . شب آرزو ها . شب قدر . شهادت امام جواد (ع) . شهادت امام رضا(ع) . شهادت حضرت فاطمه یاس نبی . شهادت خورشید هشتم امامت . شهادت سپهر درخشان عالم امکان دهمین امام شیعیان امام هادی . شهادت هفتمین اختر آسمان دلدادگی . شهدت حضرت زهرا(ع) . «درفش شادی خانه رضا (ع)» . جحاب زینت زن . حاج محمود . عید فطر . عید مبعث . امام زمان(عج)* . امام صادق(ع) . بقیع... . تاثیرات دعا برای امام زمان(عج) . تشرفات محضر امام زمان عج . تصاویر افطار در حرم حضرت امام رضا(ع) . مطالب خواندنی . ماه ربیع الاول . کپی لوگو . ولادت حضرت معصومه (ص) . ولادت سه اختر تابناک ولایت و امامت . ویژه نامه عید فطر . یا فاطمه . یاری خدا . یاس نبی... . میلاد امام باقر (ع) . میلاد امام هادی (ع) . میلاد حضرت امیر المومنین (ع) و روز پدر .
» آرشیو مطالب
محمد اصفهانی
یا صاحب الزمان
شهریور 1387
تیر 1387
آذر 1386
مهر 1387
آبان 1387
دی 1387
زمستان 1387
بهار 1388
تابستان 1388
پاییز 1388
زمستان 1388
بهار 1389
تابستان 1389
تابستان 89
پاییز 89
آبان 89
مهر 89
از دست دادن فیوضات معنوی
:::چرا حضرت مهدی(عج) ظهور نمیکند؟:::
سالگرد ازدواج حضرت علی (ع)و حضرت فاطمه
ناگفته های ظهور...
مرگ نهمین خورشید
شهادت باقر آل طاها
تشرفات
حاجیان جمع اند جمله در منی
عید غدیر بر عاشقان ولایت مبارک
شبی امیر کبیر رادر خواب دیدم
روز مباهله
ماه محرم شد...
آیت الله سید علی قاضی
تشرف دو خادم در حرم امام حسین (ع)
در محضر صالحان

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
عاشق آسمونی
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
دیارعاشقان
منتظرظهور
خندون
هم نفس
جادوی زندگی
فانوسهای خاموش
سفیر دوستی
.: شهر عشق :.
اس ام اس جوک SMS jok
منطقه آزاد
ابـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرار
ایهاالناس بدانید گدای حسنم
رشادت
soushiyant
ویژه نامه حسبان پردیس
شاه تور
کان ذن ریو کاراته دو ایلخچی
شخصی
شخصی
صاعقه
عطر ریحان
اصولی رایانه
متالورژی_دانلودکده ی مهندسی متالورژی(rikhtegari.ir)
چرند و پرند
Sea of Love
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
عشق نامه
مذهب عشق
اسکی روی نور
دختر ایران زمین
*غدیر چشمه هیشه جاری*
عا شقان وهواداران استقلال
صراط مبین
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
پری دریایی
چه زود دیر میشه
exchange55
پایگاه بسیج مسجد علوی گرگان
داستان زندگی من
وباگی خالی از خنده
کشکول
عاشق امام زمان
انا مجنون الحسین
عشق است و زندگی
جهان نامرئی جن
خاطرات این روزهای من
آهای یه نفر تو این جزیره تنهاست
ما می توانیم!
شرکت نمین فیلتر
یه دختر تنها
عشق بورز
آخرین منجی
مریم جون !
به عشق ارباب
حدائق ذات بهجة
بازی دل
گتاب جوان
منطقه آزاد چابهار
مقالات اختلالات رفتاری و روانی...
پسران جوان
آینده ی سبز
فانوس
دنیای واقعی
● باد صبا ●
ERFME 24
نیار یعنی آرزو
مروارید خلیج عشق
همه چی
پخش زنده و مستقیم حرم امام رضا علیه السلام
پخش زنده و مستقیم حرم امام حسین علیه السلام
پخـش زنـده و مسـتقیـم حرم حضرت اباالفضل العباس علیه
آیت االه امجد
MANIFESTER
ESPERANCE2
یاداشت های یک مادر
روان شناسی مثبت گرا
مسأله شرعی

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان









» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ